به درون خودم وارد شدهام
کنار لاشههای متعفن از گذشته
و نوزادی تازه
که برای کمیزندگی
زار میزند را
در آغوش گرفتهام
قرصها خراب اند
چیزی به پایان چیزی متصل نیست
و پیوستگی دروغی ساده
برای امیدوار بودن ساخته نشدهام
و پیر تر از آنم
که دست روی دست بگذارم
شاید این اغاز آخرین باشد