ذهن من تلخ است. این را از گرگها نپرسیده ام، وقتی که روی سر جنازه ام زوزه میکشیدند. نه، خودم میدانم. مشخص و مبرهن است. ذهن تلخی دارم. از چیزهای شیرین فراری است. از خاطرات شیرین، دوست داشتنهای راحت، غذای بی دردسر. سلولهای مغزم دچار کمبود اند. آن هورمون نمیدونم چی چی ترون یا چی چی لنین. آه لنین. لنین لعنتی توی سر تو چه گذشت که تزار را به خاک سیاه نشاندی و بلشویکها را بر ما مسلط کردی بعدش هم خیلی زود مردی و ما ماندیم و استالین یا سرترالین یا نمیدانم چی چی تالین. کمبود دارم. مغزم خود را میخورد و گاهی هم میاید اینجا تا مغز شما را بخورد. حالا موشک هم که شلیک بشود دفاعی ندارد بکند باخته است. سامانههای پدافندش را از دست داده مغزم. ذهن من تلخ ست و با چیزهای ساده شیرین نمیشود. که مثلا کمیشکر بریزی داخلش و دو دور ساعت گرد و پنج دور پادساعتگرد هم بزنی تا شیرین شود. ماری کوری بیچاره که داشت مواد رادیواکتیو را هم میزد کجا فکرش را میکرد یک روز کیم جونگ اون با رویای او جهنمیتازه بسازد. سرطان گرفت و مرد و حالا آقای ترامپ لعنتی برای دنیا تعرفه میگذارد. تع چه رفهای اقای ترامپ؟ مگر نمیدانی که ذهن من تلخ است و گرفته است و ناشاد و مبهم است. مرا از چه میترسانی. ما امید را در خودمان کشته ایم با این تهدیدهای پوچ و تو خالی شما هم از چیزی نمیترسیم. ذهن من تلخ است. کسی رفته و کسی آمده اما ذهنم فقط به دنبال آنکه رفته میگردد. به دنبال کوهی که از آن بالا برود و دریایی که در آن غرق شود. شاید باور نکنید ولی این نوشته توسط هوش مصنوعی نوشته شده است. هوش مصنوعی درون ذهن تلخ من. با دقت که نگاه کنید همه ما یک لارج لنگوعج مادل هستیم. کلمات تلخ خود به خود جنریت میشوند و لطفا از این به بعد فارسی را پاس بدارید. او به هر حال رفته و شما به هر حال مانده اید. نمانید بر سر قبری که مردهای تویش نیست ننشینید. برخیزید و بروید و ذهت تلخ خود را درون غذا ساز بریزید تا برای هیولاها یک نوشیدنی مخلوط درست کنم. چلمنها.
بازدید : 8
جمعه 14 فروردين 1404 زمان : 15:11
